در بیست سال گذشته، گواه شکلگیری، ناکامی و فروپاشی جنبشها و حزبهای فراوانی از نشانی تاجیکان بودهایم. جدا از نفس این جنبشها که سیاسی بودهاند یا فرهنگی، هیچکدام دوام نیاوردند یا جز نام و نشانی از آنها نمانده است. چرا اینگونه است؟ چرا تاجیکان با گذشت زمان پراکندهتر میشوند؟ در نشست و برخاستم با سه نسل تاجیک، نوجوان، جوان و بزرگان، از هر حزب و اندیشهیی که بودند به چند چیز پیبردم که به باور من، پراکندگی و نابسامانی تاجیکان ریشه در همین پدیدهها دارند.
۱. آگاهی کاذب جوانان
بیشتر جوانان ما دچار توهم و خودبزرگبینیاند. جوانان ما تنها در حلقههای کوچکی در جنبوجوشند که در را به روی آوازهای مخالف میلشان بستهاند. بیشتر جوانان ما، در درون و بیرون از کشور، دانش کافی از زبانی که یگانه وسیلهٔ خلق و ترویج فکر است و اندیشه است، ندارند. جوانان ما کتاب مینخوانند. خط اول مبارزهٔ جوانان و بزرگان ما، «فیسبوک» است. چون جوانان ما کتاب نمیخوانند، فهم دقیق و ژرفی از تاریخ دور و نزدیک افغانستان ندارند. بیشتر کارهای جوانان ما واکنشی، روزمره و سلیقهیی میباشند.
۲. ارزشناباوری
تقریبن در تمام بحثهای که داشتم، مهمترین دلیل فروپاشی جنبشهای جوانان و حزبهای سیاسی، بحث شکم بود. آنهایی که در قدرتند، «جوانان و بزرگان ما را میخرند». و گویا مهمترین عامل این فروپاشیها و پراکندگیها فقر مالی است. من اما به این باورم که این استدلال شکممحور، توهین به شعور جوان و مردم افغانستان است. جنبشهای فکری دیروز افغانستان، جدا از بحث برحق یا ناحق بودنشان، در شرایط دشوارتر و در دستوگریبانی با فقر مالی جانسوزتر از امروز شکل گرفته بودند. چرا آن وقت کسی از برای شکمش آبرو، عزت و شرف حزب و تبارش را معامله نمیکرد؟ ما امروز نه گرسنهتر از دیروزیم و نه فقیرتر. به باورم من، مهمترین عامل این فروپاشیها و پراکندگیها نبود یک اندیشه ارزشمحور و نهادمحور است. ارزشهای ما یا تعریف نشدهاند یا ما به چیزی به نام ارزش باور نداریم. ویا اینکه ما در تعریف ارزشی که بزرگتر از روستا، شهرستان، ولایت و سلیقههای شخصیمان باشد، ناکام بودهایم. چه چیزی برای تاجیک دو آتشهیی پنجشیری یا بدخشانی، بزرگتر از پنجشیر و بدخشان میتواند بودن؟ بگذریم از اینکه باز پنجشیر و بدخشان در درون خود به چند پارچه تقسیمند.
۳. شخصیتمحوری
افزوده بر نبود یک اندیشهٔ ارزشمحور، واقعیت دیگری که بر تاجیکان بیداد میکند، شخصیتمحوری، رابطههای ارباب-رعیتی یا به قول «مَتیو هِلتُن» شخصیسازی سیاست است. نمونهٔ آشکار و پوستکندهٔ شخصی سازی سیاست؛ اگر آقای عطا محمد نور خودش نمیتواند به نمایندگی از تاجیکان در گفتوگوهای صلح با طالبان شرکت کند، باید حتمن پسر ایشان، حتا به قیمت آبروی یک تبار و فرهنگ، شرکت کند.
۴. بیاعتمادی سیاسی
نسل پیشین چپ و راست تاجیک، بازهم جدا از بحث برحق یا ناحق بودنشان، یکدیگر را قتل عام کردند و در سنگر «کفر» و «ایمان» روبهروی هم قرار گرفتند. چپ مارگزیده و راست متهم به تحجر و خِرَدگریزی، بنا بر دلیلهای که من به درستی و نادرستیشان کاری ندارم، در قبال یکدیگر، همانگونه بدگمان و بیاعتماد باقی ماندند. این بار ناپسند و ناخواسته، توسط بزرگان چپ و راست به نسل جوان انتقال کرده است و مجال کشودن درِ گفتوگو را از جوانان این دو جریان سیاسی گرفتهاست.
۵. چه باید کرد؟
در بیست سال گذشته، تاجیکان به عنوان یک تبار نقش تاثیرگذاری در سیاست افغانستان نداشتهاند. و با این سران معاملهگر، سستبنیاد و بیخاصیتی که جز به منفعت شخصیشان نمیاندیشند و شوربختانه فضای سیاسی و قدرت اقتصادی تاجیکان را گروگان گرفتهاند، در ده سال آینده نیز همین خرک و همین درک خواهد بود. از همینرو و به باور من، ما نیازمند یک عقبنشینی استیم. یک گام به عقب از برای خودسازی. از برای روشنکردن تکلیفمان با خودمان. از برای کنار گذاشتن سلیقههای سمتوسویی. از برای تعریف و نهادینه کردن چند ارزش و خط سرخ. از برای همدیگر پذیری و ترویج فرهنگ مُدارا و رواداری.
۶. مسوولیت بزرگان
بزرگان چپ و راست تاجیک، بگذارند که جوانان فرزندان زمان خود باشند. فرصت گفتوگو را از برای بدگمانیهای خودشان از جوانان ندزدند. در کنار جوانان از برای جلوگیری از تکرار تاریخ بمانند، مگر بگذارید جوانان راه خودشان بروند. اگر پدر فلان کس به پدر من بدقولی کرده است یا برعکس، شاید پسر فلان کس یا من بدقولی نکنیم. به جوانان در کنار مسوولیت، صلاحیت نیز بدهند.
۷. مسوولیت جوانان
خودمان را با خواندن چهار کتاب ترجمه و سانسور شدهٔ ایران بازی ندهیم. نقد پذیر باشیم. تاریخمان را صادقانه و آگاهانه بخوانیم. نقد را از خودمان آغاز کنیم. بکوشیم هر کدام به تنهایی سفیر و نمایندهٔ فرهنگی باشیم که سنگش را به سینه میزنیم. بار سیاسی پدرانمان را به دوش نکشیم. با آنکه فرزندان زمان خودمانیم، چپی یا راستی، از ارمانگراییهای پدرانمان الهام بگیریم. به جای تکدویها، سازمانی شویم و مشق مسوولیتپذیری و پاسخدهی کنیم.
خرد چراغدار راهمان باد و
بیا تا جهان را به بد نسپریم
غفران بدخشانی
۱۳۹۹ خورشید، ۲۰۲۰ ترسایی