خراسان و تازیان
آنچه در دو سدهٔ آغازین ورود تازیان به ایران بزرگ و خراسان بر پارسیدری و فرهنگ خراسانی گذشت را در نوشتهٔ دیگری «پارسی زبان دوزخیان» به بحث گرفتهام. تاریخ گواه است که برای از میانبردن زبان پارسی و هویت خراسانی، فرمانروایان تازی هزاران حدیث ساختگی آوردند، کتابخانهها را به آتش کشیدند و هزاران انسان روشنروان و مبارز را به دار آویختند و فریادهای دادخواهانه را سرکوب کردند. مگر خراسانیان تسلیمناپذیر نهتنها اینکه نگذاشتند به سرنوشت مصر و سوریه و لبنان و … دچار شوند بلکه قرآن و نماز را به پارسی خواندند. و این داغ در حافظهٔ تاریخی تازیان باقی ماند.
سدهها پس از تازیان چنگیزیان مرزگشا خراسان تازه روی پا ایستاده را دوباره به کام نابودی کشادند. مگر بازهم جنبشهای مردمی و خودجوشی چون «عیاران» و «سر به داران» خراسان نگذاشتند که هویت و آیین خراسانی به نابودی محض کشانده شود. افزوده بر این، نرمخویی و مُداراجویی خراسانیان و فرهنگ انسانمحور خراسان، نسلهای بعدی آنهایی را که برای ویرانگری آمده بودند محوی خود میسازد و در دورهٔ حکومتداری ایشان است که زبان پارسی و هویت خراسانی دوباره به شگوفایی میرسد و به زبان و فرهنگ منطقه تبدیل میشود.۰
خراسان و انگریزیان
پیش از آنکه هندوستان مستعمرهٔ انگلستان شود، پارسی دومین زبان رسمی آن کشور و در دوره گورکانیان (تمیوریان هند) زبان رسمی، فرهنگی و علمی هند بشمار میرفت. به گفتهٔ مظفر علم تاریخدان سرشناس هندی زبان پارسی زبان میانتباری هند نیز بوده است و همچنان زبان رسمی بهمنیان در فلات دکن، بزرگترین فلات هند و زبان دربار مهاراجه رانجیت سینگ.
مگر در دورهٔ استعمار، انگلیسیها د رسال ۱۸۳۲ با زور انگلیسی را جایگزین فارسی کردند. روی هم رفته انگریزیها به این هم بسنده نکردند و برای زدودن هویت ایرانی/خراسانی از سینهٔ تاریخ، نقشهٔ هویت و سرزمینی ساختگییی به نام افغان و افغانستان را پیریخته با مرزهای ساختگی و غیر طبیعی خراسان را پارچهپارچه نمودند و چنانچه در «در افغانستان در مسیر تاریخ» میخوانیم یک هویت ساختگی را بر تمام باشندگان خراسان تحمیل کردند.
حتا وقتی هند استقلال خود را میگیرد، برگردانیدن زبان پارسی به جایگاه اصلیاش دوباره مطرح میشود، مگر این پیشنهاد با واکنش سخت و تند نمایندگان انگلیس رو به رو میشود و فارسی را حتا از فهرست زبانهای رسمی هند میکشند. این در حالیست که تنها در بایگانی دولتی و پژوهشگاه حیدر آباد، بیشتر از نیمی یکصدوپنجاه ملیون کتاب، رساله و سندی که وجود دارد، به زبان پارسیاست. شاید برای همین است که زبان پارسی تا ۱۸۸۶ ترسایی زبان رسمی حیدرآباد باقی میماند.
هویت نیمجان خراسانی
برنامهٔ ساختن بزرگترین مدرسه اسلامی در کابل از سوی سعودی، کشته شدن فرخنده، پشتیبانی «دولت» افغانستان از عربستان سعودی مرا به این اندیشه واداشت که تازیان، دولتمردان افغانتبار و انگریزیها شاید آب را از برای آن گلآلود کنند که پروژههای ناتمام تاریخیشان را به ثمر برسانند. چون مشکل ایران با سعودی تنها در شیعه و سنی بودن خلاصه نمیشود. گسترش روز افزون اندیشههای وهابی و اخوان المسلمینی، دعواهای داعشی برای خلافت اسلامی در جهان کشتارهای سازمانیافته و مکرر در آغاز هر نوروز، حرام خواندن آیینهای بومی چون نوروز، چهارشنبه سوری، جشن سده، جشن مهرگان و … همه نشاندهندهٔ آن است که کسی میخواهد از آدرس دین و با استفاده از یک مشت ملای مغز شسته فرهنگی را از میان ببرد.
از داوود تا امروز، برنامه دولتهای افغانستان برای ایجاد پشتونستان، به رسمیت نشاختن خط رسمی دیورند و شگوفایی شوونیسم افغانی پس از طرزی و هاشم خان که امروز از حنجرهٔ حزب افغانملت بلند میشود و پارسیستیزی که در دستگاه دولت افغانستان بیداد میکند، همه نمایانگر این است، دولتمردان پشتونتبار افغانستان بقا و حفظ منافع شخصی و تباریشان را در نابودی فرهنگ بومی این سرزمین و زبان پارسی میبینند. و درست همین دستپاچگی است که ایشان را به هرگونه ساختوساز با انگلیس، امریکا، عربستان و هر قدرت دیگری که ادامهٔ دولتداری و ریاست ایشان، به هر رسوایی که باشد، ضمانت کند، وا میدارد.
حساسیتی که مردم افغانستان در برابر ایران، چه ایران سیاسی و چه ایران بزرگ فرهنگی، و خراسان دارند ریشه در همین اندیشه دارد. همچنان تاکید مبالغهآمیز دولتهای افغانستان بر آریانا و فرهنگی آریایی که هیچگاهی به برجستگی و شگوفایی هویت و فرهنگ خراسانی نبوده است نشان دهندهٔ آن است که چه دوراندیشانه و ماهرانه خواستهاند هویت و فرهنگی خراسانی را که اصلیت ایشان و بادارانشان را به پرسش میکشد به فراموشی بسپارند و یکهزار و پنجصد سال را پشت پنجهٔ انکار پنهان کنند.
خرد چراغدار راهمان باد!
غفران بدخشانی
فروردین ۱۳۹۴